نوشته شده توسط: کیان حقیقی
من چه ساده ام ! و از صداقت سرشار …!
اما…
دنیا پر از ریا و دروغ !و مرا نیز اینگونه می خواهد …
امروز بر سادگی خود گریستم … ویا نه … خندیدم !
وقتی دیدم چه راحت به اتحام ساده دلی ? دل دیگری را رنجاندم …
آیا گناه از من بود که بی ریا یودم ؟ یا نه … !
یا گناه از دیگران است که مرا گناه کار می خواهند…
چگونه تاب آورم این نگاه های سنگین را …
می گریزم و خود را تنها می یابم . در تنهایی غرق سکوت می شوم …
سکوتی سنگین که راه فریاد را بر من می بندد
و چه زجر آور است فریادی که درون سینه ام حبس شده است …