نوشته شده توسط: کیان حقیقی
به من آرامش ده
تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم
دلیری ده
تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم
بینش ده
تا تفاوت این دو را بدانم
مرا فهم ده
تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند
نوشته شده توسط: کیان حقیقی
عشق را عشق است و عاشقی
معشوق را ستایش کردن است و دیوانگی
مستی حرام نیست و دل را نیست ازادگی
عشق را مروت باید و مردانگی
دلم را داده بودمت از برای احتیاط
ان را بود تمام سرمایه ام در زندگی
گر تو را قلبی است درون سینه ات
مشکن دلم , این نیست رسم دلدادگی
نوشته شده توسط: کیان حقیقی
از کوچه ای که نامش زندگیست میگذرم تا به پایان برسم
نمیدانم چرا به این کوچه قدم گذاشتم
در این کوچه درهای زیادی را زدم
صدای در کودکی شیرین بود از پشت ان صدای خنده میامد
وقتی در عشق را زدم صدایش مرا به اوج برد اما زود از ان شکستم
کمی جلو تر از پشت ان در صدای نوزادی به گوشم رسید
او را در اغوش گرفتم تا دوباره عاشق شوم
درهای پیروزی , درهای شکست
درهای علم ,درهای اگاهی,
درهای امید و نا امیدیها را هم زدم
حالا بعد از در پیری فقط یک در مانده که ان هم در انتهای این کوچه است
چه صدایی خواهد داشت نمیدانم شاید ارامش
نوشته شده توسط: کیان حقیقی
تو در کوچه ای ومن از تو خواهش میکنم
تو میروی و من رد پایت را نوازش میکنم
گفتم شبی تکلیف دلم روشن کن
گفتی صبوری کن که دارم آزمایش میکنم
نوشته شده توسط: کیان حقیقی
عشق مثل آب می ما ند …..که میتونی در دستت پنهانش کنی..آخرش یک روز دستت را باز میکنی میبینی نیست… قطره قطره چکیده بی انکه بفهمی.. اما دستت پر از خاطره است